آن گل زودرس چو چشم گشود

- اندازه متن +

آن گل زودرس چو چشم گشود
به لب رودخانه تنها بود

گفت دهقان سالخورده که:
حیف که چنین یکه بر شکفتی زود

لب گشادی کنون بدین هنگام
که ز تو خاطری نیابد سود

گل زیبای من ولی مشکن
کور نشناسد از سفید کبود

نشود کم ز من بدو گل گفت
نه به بی موقع آمدم پی جود

کم شود از کسی که خفت و به راه
دیر جنبید و رخ به من ننمود
آن که نشناخت قدر وقت درست
زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *