آکادمی شعر پلیکان

فتح شده‌ام به دست مورچه‌ها

- اندازه متن +
دراز کشیده بودم
لب‌هایت بر پوست سینه‌ام
و صفوف مورچه‌ها بر کف اتاق
پیوسته در حرکت بودند
دراز کشیده بودم
بلند شدی
اشیای خانه بلند شدند
و همچون موجی بلند
بر خودشان فرو ریختند
دو تپه نه؛
دو کوه نه؛
جامانده است از تو:
یک لباسِ کوچک که دو قله‌ی آتش فشان است
جامانده است از تو:
هراس چشم‌هایت بر اشیای خانه
جا مانده است از تو:
صدایی که خودش را به در و دیوار می‌کوبد
تکه‌تکه شده
دلی که پرت کردی کف آشپزخانه
به تو زنگ می‌زنم
عکسم پشت شیشه‌ی تلفنت زندانی‌ست
هرچه دست به شیشه می‌کشد
راهی به تو باز نمی‌شود
مورچه‌ها خانه را فتح کرده‌اند
تاریکی روی ستون فقراتِ تاریکی راه می‌رود
و چیزی جز چند ستونِ پوسیده باقی نمانده است
فتح شده‌ام به دست مورچه‌ها
پوسیده‌ام از درون
و پوستم به ستون فقراتم آویزان است
جای بوسه‌ات بر سینه‌ام سرخ شده
دهان باز می‌کند
دراز می‌کشم
سینه‌بندت را بر چشم‌هایم می‌گذارم
ثانیه‌ها همچون صفوف پیوسته‌ی مورچه‌ها
در سوراخ سینه‌ام فرو می‌روند و بیرون می‌آیند

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×