ما مُردهایم اما هراسی نیست
-
اندازه متن
+
آبی که دست بر سنگها میکشد
به دنبالِ چه چیز میگردد؟
دست بر تنت میکشم
و حرکتِ زمان را در رگهایم احساس میکنم
عبور ثانیههایم را کشف میکنم
و خطوط روی پوستت عمیقتر میشوند
در عمقِ هر چینی که روی پوست داری
چقدر خنده نهفته است؟
چقدر اندوه؟ چقدر بوسه؟
چقدر خشم؟
چشمهای بستهی من
و لبهایی که بر لبت کشیده میشدند
و لب هایی که بر لبت کشیده میشوند
ما مُردهایم اما هراسی نیست
وقتی مرگ نمیتواند پایانی بر بوسههایمان باشد