میخواهم تا انتهای زندگی چهارچرخ برانم
-
اندازه متن
+
میخواهم تا انتهای زندگی
چهارچرخ برانم
تا جایی که زندگان محو شوند و
از مردگان جز نسیمی باقی نماند
میخواهم چهار چرخ برانم
تا جایی که من باقی بمانم و
سینهام
سینهام
که دختران
صورتشان را در بیشهزارهایش پنهان کردهاند
سینهام
با دو میدانگاهِ کوچک
و دزدها و چاقوهایی که ایستادهاند
سینهام
با قناتی که پدربزرگ
در آن وضو میگیرد
سینهام
که تشنگان زیادی در آن جان سپردهاند
سینهام
گورستانی در انتهای دنیاست
دراز میکشم
و اندیشیدنم را
از ذرات خاکی سرریز کنم
که آرام آرام تنم را میپوشاند
آنجا که دیگران تمام میشوند
من آغاز میشوم