آکادمی پلیکان

چشم‌ها وا نمی‌شود از خواب (315)

- اندازه متن +

چشم‌ها وا نمی‌شود از خواب
چشم بگشا و جمع را دریاب

بنگر آخر که بی‌قرار شدست
چشم در چشم خانه چون سیماب

گشت شب دیر و خلق افتادند
چون ستاره میانه مهتاب

هم سیاهی و هم سپیدی چشم
از می خواب هر دو گشت خراب

جمله اندیشه‌ها چو برگ بریخت
گرد بنشست بر همه اسباب

عقل شد گوشه‌ای و می‌گوید
عقل اگر آن تست هین دریاب

بنگی شب نگر که چون دادست
جمله خلق را از این بنگاب

چشم در عین و غین افتادست
کار بگذشت از سؤال و جواب

آن سواران تیزاندیشه
همه ماندند چون خران به خلاب

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×