ادبیات تعلیمی
هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است
چون در آید مِه از تویی به سخن
گرچه به دانی، اعتراض مکن
هر که با بدان نشیند، نیکی نبیند
گر نشیند فرشتهای با دیو
وحشت آموزد و خیانت و ریو
از بدان نیکویی نیاموزی
نکند گرگ پوستین دوزی
مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد.
هر که علم خواند و عمل نکرد بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند.
از تن بیدل طاعت نیاید و پوست بیمغز را بضاعت نشاید.
نه هر که در مجادله چُست، در معامله درست
بس قامت ِ خوش که زیر ِ چادَر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد
اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی
گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی
نه هر که به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست. کار اندرون دارد نه پوست
توان شناخت به یک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیدهست پایگاه علوم
ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
هرکه با بزرگان ستیزد، خون خود ریزد
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی کنی به سر با قوچ
پنجه با شیر زدن و مشت با شمشیر، کار خردمندان نیست
جنگ و زورآوری مکن با مست
پیش سرپنجه در بغل نه دست
ضعیفی که با قوی دلاوری کند، یار دشمن است در هلاک خویش
سایه پرورده را چه طاقت آن
که رود با مبارزان به قتال
سست بازو به جهل میفکند
پنجه با مرد آهنین چنگال