ادبیات تعلیمی

چون در آید مِه از تویی به سخن (36-8)

هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است

چون در آید مِه از تویی به سخن
گرچه به دانی، اعتراض مکن

گر نشیند فرشته‌ای با دیو (37-8)

هر که با بدان نشیند، نیکی نبیند

گر نشیند فرشته‌ای با دیو
وحشت آموزد و خیانت و ریو

از بدان نیکویی نیاموزی
نکند گرگ پوستین دوزی

مردمان را عیب نهانی پیدا مکن (38-8)

مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد.
هر که علم خواند و عمل نکرد بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند.

از تن بی‌دل طاعت نیاید (39-8)

از تن بی‌دل طاعت نیاید و پوست بی‌مغز را بضاعت نشاید.

بس قامت ِ خوش که زیر ِ چادَر باشد (40-8)

نه هر که در مجادله چُست، در معامله درست

بس قامت ِ خوش که زیر ِ چادَر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی (41-8)

اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی

توان شناخت به یک روز در شمایل مرد (42-8)

نه هر که به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست. کار اندرون دارد نه پوست

توان شناخت به یک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیده‌ست پایگاه علوم

ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم

خویشتن را بزرگ پنداری (43-8)

هرکه با بزرگان ستیزد، خون خود ریزد

خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ

زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی کنی به سر با قوچ

جنگ و زورآوری مکن با مست (44-8)

پنجه با شیر زدن و مشت با شمشیر، کار خردمندان نیست

جنگ و زورآوری مکن با مست
پیش سرپنجه در بغل نه دست

سایه پرورده را چه طاقت آن (45-8)

ضعیفی که با قوی دلاوری کند، یار دشمن است در هلاک خویش

سایه پرورده را چه طاقت آن
که رود با مبارزان به قتال

سست بازو به جهل می‌فکند
پنجه با مرد آهنین چنگال