بیوگرافی
بیوگرافی کامل فروغ + 2 مستند ویدیویی از زندگی
بیوگرافی کامل فروغ
در سال هزار و سیصد و سی و هشت برای آموختن فن سینما به انگلستان میرود. و برداشت درخشان سینمایی او هنگامی واقعا جلوه میکند که فیلم خانه سیاه است را از زندگی جذامیان در جام خانهی تبریز میسازد. در سال هزار و سیصد و چهل و دو در نمایشنامه شش شخصیت درجستجوی نویسنده بازی چشمگیری دارد. و در زمستان همان سال هنگامی که سومین چاپ اسیر انتشاریافتهاست، خبر میرسد که فیلم خانه سیاه است جایزهی اول فستیوال ابرهاوزن را بردهاست. و منتقدین اروپایی به شایستگی از او تجلیل میکنند. و باز در همین سال، که سال اوج نبوغ اوست، با یک مجموعهی تازه تولدی دیگر در شعر او و در شعر امروز ایران آغاز میشود. تولدی دیگر یک توفیق جهانی برای فروغ و برای شعر امروز ایران است. در سال هزار و سیصد و چهل و سه به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر میکند. و این عکس یادبودی است از این سفر با برادرش. در بازگشت برگزیدهای از شعرهای او با تیراژ زیاد چاپ میشود. در بهار سال هزار و سیصد و چهل و پنج در دومین فستیوال سینمای مولف در پزارو شرکت میکند. تهیه کنندگان سویدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میکنند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش هستند. اما ناگهان یک تقدیر ناگزیر، یک تصادف. دوشنبه بیست و چهار بهمن، ساعت چهار و نیم بعدازظهر. و در زمانی که فروغ به آن درجه از محبوبیت، که سزاوار صمیمیت اوست، رسیدهاست. در آن زمان که فروغ با وجود آینههای بی شمار ستایشگر خود را گم نکردهاست، و همچنان در وحدانیت صمیمی خود باقی مانده است. انگار که باد خبر او را با خود به همهی شهر میبرد. همان شب و فردای تصادف روزنامهها با تیترهای درشت مینویسند: فروغ فرخزاد در تصادف اتومبیل کشته شد. مرگ بر اثر ضربهی مغزی و شکستن جمجمه بود.
تو این اپیزود قراره راجع به داستان زندگی کوتاه، اما بسیار پر تلاطم فروغ صحبت کنیم. به واسطهی این اپیزود، من یه بار دیگه، تمام شعرهای فروغ که تعدادشون زیاد نیست رو با عشق خوندم. و اگه بخوام همه چیز تو یه جمله خلاصه کنم، باید بگم که زندگی فروغ شعرهاش بود و شعرهای فروغ زندگی اون. فرق اساسی فروغ با بقیه شعرا اینه که فروغ و شعر فروغ هیچ نقابی نداره. خیلی از شعرا شعرشون با زندگی روزمرشون تفاوت داره. حتی ممکنه بعضی از شعرا اشعار زیبایی داشته باشن ولی وقتی به زندگی و رفتار صاحب شعر نگاه میکنیم، متوجه میشیم که شعر برای شاعر شعار بوده. و خود صاحب شعر با سرودههاش فاصله داره. ولی بندبند شعر فروغ چیزیه که خودش بهش باور داره. و اصلا خود شاعره. شعر فروغ داستان زندگی و باورهای فروغه.
داستانی جذاب، پر هیاهو و ساختارشکن و عاشقانه.
با نقل قولی از سپهری دربارهی فروغ بریم این داستان زیبا ر با هم ببینیم. سهراب دربارهی فروغ میگه:
بحشی از اثر دوست
';بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود.
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد.
بیوگرافی کامل فروغ + 2 مستند ویدیویی از زندگی
چرا تنها آن کسان را که در میدانهای نبرد جان میسپارند حرمتگذاریم؟ انسان با در افکندن خود به هاویهی وجود خویش میتواند به همان مرتبه از بیپروایی ابراز شجاعت کند.
در ظهیرالدوله لابهلای قبرهای مردگان، که آدمی با دیدن آنها به شکست خویش ایمان میآورد، و در میان سنگ نوشتههای بسیار سنگ سفید مرمری هست که روی آن نانوشته ماندهاست. زیر این سنگ سفید مرمر که روی آن هیچ چیز نوشته نشده دوام حیثیت آدمی در خاک رفتهاست.
در سال هزار و سیصد و سی و هشت برای آموختن فن سینما به انگلستان میرود. و برداشت درخشان سینمایی او هنگامی واقعا جلوه میکند که فیلم خانه سیاه است را از زندگی جذامیان در جام خانهی تبریز میسازد.
بخشی از فتح باغ
آن کلاغی که پرید
از فراز سَر ِ ما
و فرو رفت در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهٔ کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهرهمه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهٔ بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند ، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
بیوگرافی کامل فروغ
در سال هزار و سیصد و سی و هشت برای آموختن فن سینما به انگلستان میرود. و برداشت درخشان سینمایی او هنگامی واقعا جلوه میکند که فیلم خانه سیاه است را از زندگی جذامیان در جام خانهی تبریز میسازد. در سال هزار و سیصد و چهل و دو در نمایشنامه شش شخصیت درجستجوی نویسنده بازی چشمگیری دارد. و در زمستان همان سال هنگامی که سومین چاپ اسیر انتشاریافتهاست، خبر میرسد که فیلم خانه سیاه است جایزهی اول فستیوال ابرهاوزن را بردهاست. و منتقدین اروپایی به شایستگی از او تجلیل میکنند. و باز در همین سال، که سال اوج نبوغ اوست، با یک مجموعهی تازه تولدی دیگر در شعر او و در شعر امروز ایران آغاز میشود. تولدی دیگر یک توفیق جهانی برای فروغ و برای شعر امروز ایران است. در سال هزار و سیصد و چهل و سه به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر میکند. و این عکس یادبودی است از این سفر با برادرش. در بازگشت برگزیدهای از شعرهای او با تیراژ زیاد چاپ میشود. در بهار سال هزار و سیصد و چهل و پنج در دومین فستیوال سینمای مولف در پزارو شرکت میکند. تهیه کنندگان سویدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میکنند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش هستند. اما ناگهان یک تقدیر ناگزیر، یک تصادف. دوشنبه بیست و چهار بهمن، ساعت چهار و نیم بعدازظهر. و در زمانی که فروغ به آن درجه از محبوبیت، که سزاوار صمیمیت اوست، رسیدهاست. در آن زمان که فروغ با وجود آینههای بی شمار ستایشگر خود را گم نکردهاست، و همچنان در وحدانیت صمیمی خود باقی مانده است. انگار که باد خبر او را با خود به همهی شهر میبرد. همان شب و فردای تصادف روزنامهها با تیترهای درشت مینویسند: فروغ فرخزاد در تصادف اتومبیل کشته شد. مرگ بر اثر ضربهی مغزی و شکستن جمجمه بود.
تو این اپیزود قراره راجع به داستان زندگی کوتاه، اما بسیار پر تلاطم فروغ صحبت کنیم. به واسطهی این اپیزود، من یه بار دیگه، تمام شعرهای فروغ که تعدادشون زیاد نیست رو با عشق خوندم. و اگه بخوام همه چیز تو یه جمله خلاصه کنم، باید بگم که زندگی فروغ شعرهاش بود و شعرهای فروغ زندگی اون. فرق اساسی فروغ با بقیه شعرا اینه که فروغ و شعر فروغ هیچ نقابی نداره. خیلی از شعرا شعرشون با زندگی روزمرشون تفاوت داره. حتی ممکنه بعضی از شعرا اشعار زیبایی داشته باشن ولی وقتی به زندگی و رفتار صاحب شعر نگاه میکنیم، متوجه میشیم که شعر برای شاعر شعار بوده. و خود صاحب شعر با سرودههاش فاصله داره. ولی بندبند شعر فروغ چیزیه که خودش بهش باور داره. و اصلا خود شاعره. شعر فروغ داستان زندگی و باورهای فروغه.
داستانی جذاب، پر هیاهو و ساختارشکن و عاشقانه.
با نقل قولی از سپهری دربارهی فروغ بریم این داستان زیبا ر با هم ببینیم. سهراب دربارهی فروغ میگه:
بحشی از اثر دوست
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود.
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد.