مفتعلن فع مفتعلن فع مفتعلن فع مفتعلن فع
آینهام من آینهام من تا که بدیدم روی چو ماهش
چشم جهانم چشم جهانم تا که بدیدم چشم سیاهش
چرخ زمین شد چرخ زمین شد جنت مأوی راحت جانها
تا که برآمد تا که برآمد بر که جودی خیل و سپاهش
پشت قوی شد پشت قوی شد اختر دولت عدل و عنایت
چون نشود شه چون نشود شه آنک تو باشی پشت و پناهش
شوره زمینی شوره زمینی کز تو کشد او آب بهاری
سبزتر آمد سبزتر آمد از همه جاها کشت و گیاهش
روی چو ماهت روی چو ماهت بست گرو دی با مه و اختر
گشت گروگان گشت گروگان ماه و سما را زلف سیاهش
سلسله جنبان سلسله جنبان گشت برادر این دل مجنون
چون بنشورد چون بنشورد آن مجنون کش شد سر ماهش
دم مزن ای جان دم مزن ای جان برخور کآمد روز مبارک
کیست مبارک کیست مبارک آن که ببیند هم ز پگاهش
دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام حبیبی
اختر و گردون اختر و گردون برده ز زهره جام حبیبی
جمله جانها جمله جانها بسته پر و پا بسته پر و پا
همچو دل من همچو دل من دلخوش اندر دام حبیبی
دام تو خوشتر دام تو خوشتر از می احمر وز زر اخضر
از زر پخته از زر پخته نادرهتر بد خام حبیبی
نور رخ شه نور رخ شه حسرت صد مه رهزن صد ره
صبح سعادت صبح سعادت درج شده در شام حبیبی
مخزن قارون مخزن قارون اختر گردون ملک همایون
گر بدهد جان گر بدهد جان او نگزارد وام حبیبی
عام شدهست این عام شدهست این نظم سخنها لیک تو این بین
ای شده قربان ای شده قربان خاص جهان در عام حبیبی