گلستان

بد اختر تر از مردم‌آزار نیست (32-8)

هر که در حال ِ توانایی نکویی نکند، در وقت ِ ناتوانی سختی بیند

بد اختر تر از مردم‌آزار نیست
که روز مصیبت کسش یار نیست

خاک ِ مشرق شنیده‌ام که کنند (33-8)

هر چه زود بر آید، دیر نپاید

خاک ِ مشرق شنیده‌ام که کنند
به چهل سال کاسه‌ای چینی

صد به روزی کنند در مَردَشت
لاجَرَم قیمتش همی‌بینی

مرغک از بیضه برون آید و روزی طلبد
و آدمی‌بچه ندارد خبر و عقل و تمیز

آن که ناگاه کسی گشت، به چیزی نرسید
وین به تمکین و فضیلت بگذشت از همه چیز

آبگینه همه جا یابی از آن قدرش نیست
لعل دشخوار به دست آید از آن است عزیز

به چشمِ خویش دیدم در بیابان (34-8)

کارها به صبر بر آید و مُستَعجِل به سر در آید

به چشمِ خویش دیدم در بیابان
که آهسته سَبَق بُرد از شتابان

سمندِ بادپای از تک فرو ماند
شتربان هم‌چنان آهسته می‌راند

چون نداری کمال ِ فضل آن به (35-8)

نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی

چون نداری کمال ِ فضل آن به
که زبان در دهان نگه داری

آدمی را زبان فضیحه کند،
جوز ِ بی‌مغز را سبکساری

خری را ابلهی تعلیم می‌داد
بر او بر صرف کرده سعی ِ دایم

حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی؟
در این سودا بترس از لوم ِ لایم

نیاموزد بهایم از تو گفتار
تو خاموشی بیاموز از بهایم

هر که تأمل نکند در جواب
بیشتر آید سخنش ناصواب

یا سخن آرای چو مردم به هوش
یا بنشین چون حیوانان خموش

چون در آید مِه از تویی به سخن (36-8)

هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است

چون در آید مِه از تویی به سخن
گرچه به دانی، اعتراض مکن

گر نشیند فرشته‌ای با دیو (37-8)

هر که با بدان نشیند، نیکی نبیند

گر نشیند فرشته‌ای با دیو
وحشت آموزد و خیانت و ریو

از بدان نیکویی نیاموزی
نکند گرگ پوستین دوزی

مردمان را عیب نهانی پیدا مکن (38-8)

مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد.
هر که علم خواند و عمل نکرد بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند.

از تن بی‌دل طاعت نیاید (39-8)

از تن بی‌دل طاعت نیاید و پوست بی‌مغز را بضاعت نشاید.

بس قامت ِ خوش که زیر ِ چادَر باشد (40-8)

نه هر که در مجادله چُست، در معامله درست

بس قامت ِ خوش که زیر ِ چادَر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی (41-8)

اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی