دیوان شمس

ای دل چو بهر خسی نشینی چکنم (1160)

ای دل چو بهر خسی نشینی چکنم
وز باغ مدام گل نچینی چکنم

عالم همه از جمال او روشن شد
تو دیده نداری که ببینی چکنم

ای دل ز جهانیان چرا داری بیم (1161)

ای دل ز جهانیان چرا داری بیم
حق محسن و منعم و کریمست و رحیم

تیر کرمش ز شصت احسان قدیم
در حاجت بنده می‌کند موی دو نیم

ای راحت و آرامگه پیوستم (1162)

ای راحت و آرامگه پیوستم
تا روی تو دیدم ز حوادث رستم

در مجلس تو گر قدحی بشکستم
صد ساغر زرین بخرم بفرستم

ای عشق که هستی به یقین معشوقم (1163)

ای عشق که هستی به یقین معشوقم
تو خالق مطلقی و من مخلوقم

بر کوری منکران که بدخواهانند
بالا ببرم بلند تا عیوقم

ای نرگس پر خواب ربودی خوابم (1164)

ای نرگس پر خواب ربودی خوابم
وی لالهٔ سیراب ببردی آبم

ای سنبل پرتاب ز تو درتابم
ای گوهر کمیاب ترا کی یابم

این گردش را ز جان خود دزدیدم (1165)

این گردش را ز جان خود دزدیدم
پیش از قالب به جان چنین گردیدم

گویند مرا صبر و سکون اولیتر
این صبر و سکون را به شما بخشیدم

با تو قصص درد و فغان میگویم (1166)

با تو قصص درد و فغان میگویم
ور گوش ببندی پنهان میگویم

دانسته‌ام اینکه از غمم شاد شوی
چندین غم دل با تو از آن میگویم

با درد بساز چون دوای تو منم (1167)

با درد بساز چون دوای تو منم
در کس منگر که آشنای تو منم

گر کشته شوی مگو که من کشته شدم
شکرانه بده که خونبهای تو منم

باز آمدم و برابرت بنشستم (1168)

باز آمدم و برابرت بنشستم
احرام طواف گرد رویت بستم

هر پیمانی که بی‌تو با خود بستم
چون روی تو دیدم همه را بشکستم

بازآمد و بازآمد ره بگشائیم (1169)

بازآمد و بازآمد ره بگشائیم
جویان دلست دل بدو بنمائیم

ما نعره‌زنان که آن شکارت مائیم
او خنده کنان که ما ترا میپائیم