فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)

هین که گردن سست‌کردی‌، کو کبابت‌؟ کو شرابت‌؟ (383)

هین که گردن سست‌کردی‌، کو کبابت‌؟ کو شرابت‌؟
هین که بس تاریک‌رویی‌، ای گرفته آفتابت

یاد داری که ز مستی با خرد استیزه بستی‌؟
چون کلیدش را شکستی‌، از که باشد فتح بابت‌؟

در غم شیرین نجوشی لاجرم سرکه فروشی
آب حیوان را ببستی لاجرم رفته‌ست آبت

بوالمعالی گشته بودی فضل و حجت می‌نمودی
نک محکِّ عشق آمد‌، کو سؤالت‌؟ کو جوابت‌؟

مهتر تجار بودی‌، خویش قارون می‌نمودی
خواب بود و آن فنا شد‌، چونکه از سر رفت خوابت

بس زدی تو لاف‌ِ زفتی‌، عاقبت در دوغ رفتی
می‌خور اکنون آنچ داری‌، دوغ آمد خمر نابت

مخلص و معنی این‌ها گرچه دانی هم نهان‌کن
اندر الواح ضمیری تا نیاید در کتابت

هرچ گویی از بهانه لا نسلم لا نسلم (1582)

هرچ گویی از بهانه لا نسلم لا نسلم
کار دارم من به خانه لا نسلم لا نسلم

گفته‌ای فردا بیایم لطف و نیکویی نمایم
وعده‌ست این بی‌نشانه لا نسلم لا نسلم

گفته‌ای رنجور دارم دل ز غم پرشور دارم
این فریب است و بهانه لا نسلم لا نسلم

گفت مادر مادرانه چون ببینی دام و دانه
این چنین گو رهروانه لا نسلم لا نسلم

گوییم امروز زارم نیت حمام دارم
می نمایی سنگ و شانه لا نسلم لا نسلم

هر کجا خوانند ما را تا فریبانند ما را
غیر این عالی ستانه لا نسلم لا نسلم

بر سر مستان بیایی هر دمی زحمت نمایی
کاین فلان است آن فلانه لا نسلم لا نسلم

گوییم من خواجه تاشم عاقبت اندیش باشم
تا درافتی در میانه لا نسلم لا نسلم

رو ترش کرد آن مپرسم تا ز شکل او بترسم
ای عجوزه بامثانه لا نسلم لا نسلم

دست از خشمم گزیدی گویی از عشقت گزیدم
مغلطه است این ای یگانه لا نسلم لا نسلم

جمله را نتوان شمردن شرح یک یک حیله کردن
نیست مکرت را کرانه لا نسلم لا نسلم

قالت الکأس ارفعونی کم تحبسونی (3217)

قالت الکأس ارفعونی کم تحبسونی
ان جسمی فی زجاج بالنوی لا تکسرونی

اجعلوا الساقی خبیرا عارفا عنه سلونی
اننی لست احب المفتری لا تظلمونی

فاذا انتم سکرتم فوق السکر سکرا
فاقرعوا باب‌التقاضی واسألوا لا تقنطونی

کنت فی سیر خفی صورتی فی‌ذالسکون
خلتمنی کالجماد ذاک من نکس العیون

ان اردتم انتعاشا فاتقوا مکرالظنون
ان نکستم فاستقیموا واحذروا ریب‌المنون