مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)

گر باده خوری تو با خردمندان خور (109)

گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور

بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور

وقت سحر است خیز ای طرفه پسر (110)

وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر

کاین یک‌دَم عاریت در این کنج فنا
بسیار بجویی و نیابی دیگر

از جملهٔ رفتگان این راه دراز (111)

از جملهٔ رفتگان این راه دراز
بازآمده کیست تا به ما گوید راز؟!

پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی‌آیی باز

ای پیر خردمند پگه‌تر برخیز (112)

ای پیر خردمند پگه‌تر برخیز
و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز

پندش ده گو که نرم نرمک می‌بیز
مغز سر کیقباد و چشم پرویز

وقت سحر است خیز ای مایه ناز (113)

وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز

کانها که بجایند نپایند بسی
و آنها که شدند کس نمی‌آید باز

مرغی دیدم نشسته بر باره طوس (114)

مرغی دیدم نشسته بر باره طوس
در پیش نهاده کله کیکاووس

با کله همی‌گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرس‌ها و کجا ناله کوس‌‌؟

جامی است که عقل آفرین می‌زندش (115)

جامی است که عقل آفرین می‌زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندش

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش

خیام اگر ز باده مستی خوش باش (116)

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش (117)

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش

ایام زمانه از کسی دارد ننگ (118)

ایام زمانه از کسی دارد ننگ
کو در غم ایام نشیند دلتنگ

می خور تو در آبگینه با ناله چنگ
زان پیش که آبگینه آید بر سنگ