چو بینی که در سپاه ِ دشمن تفرقه افتاده است، تو جمع باش. و گر جمع شوند، از پریشانی اندیشه کن
برو با دوستان آسوده بنشین
چو بینی در میان دشمنان جنگ
وگر بینی که با هم یکزبانند
کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
برخیز بتا بیا ز بهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زآن پیش که کوزهها کنند از گل ما
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
قرآن که مهین کلام خوانند آن را
گهگاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گِردِ پیاله، آیتی هست مقیم
کاندر همهجا مدام خوانند آن را
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانهٔ خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
ماییم و می و مُطْرِب و این کنجِ خراب
جان و دل و جام و جامه پُر دُردِ شراب
فارغ ز امیدِ رحمت و بیمِ عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
[pars-player mp3=”https://media.pelicanacademy.ir/khayyam/Ali%20Kermanshahi%20-%20Bidad.mp3″ id=”31202688″]
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست؟
[pars-player mp3=”https://media.pelicanacademy.ir/khayyam/2-Homayoun.Shajarian-Mahtab%28320%29.mp3″ id=”29846618″]
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است؟
مِی خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است