مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
ای یار که نیست همچو تو یار مخسب
وی آنکه ز تو راست شود کار مخسب
امشب ز تو صد شمع بخواهد افروخت
زنهار تو اندریم زنهار مخسب
بردار حجابها به یکبار امشب
یک موی ز هر دو کون مگذار امشب
دیروز حدیث جان و دل میگفتی
پیش تو نهیم کشته و زار امشب
بیجام در این دور شرابست شراب
بیدود در این سینه کبابست کباب
فریادِ ربابِ عشق از زخمهٔ او است
زنهار مگو همین ربابست رباب
بیطاعت دین بهشت رحمان مطلب
بیخاتم حق ملک سلیمان مطلب
چون عاقبت کار اجل خواهد بود
آزار دل هیچ مسلمان مطلب
بیکار مشین درآ درآمیز شتاب
بیکار بُدن به خور برد یا سوی خواب
از اهل سماع میرسد بانگ رباب
آن حلقهٔ واصلشدگان را دریاب
حاجت نبود مستی ما را به شراب
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
بیساقی و بیشاهد و بیمطرب و نی
شوریده و مستیم چو مستان خراب
خواب آمد و در چشم نبد موضع خواب
زیرا ز تو چشم بود پرآتش و آب
شد جانب دل دید دلی چون سیماب
شد جانب تن دید خراب و چه خراب
دانیکه چه میگوید این بانگ رباب؟
اندر پی من بیا و ره را دریاب
زیرا به خطا راه بری سوی صواب
زیرا به سؤال ره بری سوی جواب
در چشم آمد خیال آن دُر خوشاب
آن لحظه کزو اشک همیرفت شتاب
پنهان گفتم بهراز در گوش دو چشم
مهمان عزیز است، بیفزای شراب
دل در هوس تو چون ربابست رباب
هر پاره ز سوز تو کبابست کباب
دلدار ز درد ما اگر خاموش است
در خاموشی دو صد جوابست جواب