روزی که فلک از تو بریدهست مرا (49)
-
اندازه متن
+
روزی که فلک از تو بریدهست مرا
کس با لب پر خنده ندیدهست مرا
چندان غم هجران تو بر دل دارم
من دانم و آن که آفریدهست مرا
روزی که فلک از تو بریدهست مرا
کس با لب پر خنده ندیدهست مرا
چندان غم هجران تو بر دل دارم
من دانم و آن که آفریدهست مرا
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو شد ساحت کون ومکان عرصهٔ میدان تو باد
زلف…
هر که شد مَحرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد

