برای مسلط شدن بر فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه
آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه
که در این مزرعه جز دانهٔ خیرات نکشتناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف
که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشتآنکه میلش سوی حقبینی و حقگویی بود
سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت
قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفتنقش خوارزم و خیال لب جیحون میبست
با هزاران گله از ملک سلیمان میرفتمیشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همیدیدم و از کالبدم جان میرفتچون همیگفتمش ای مونس دیرینهٔ من
سخت میگفت و دلآزرده و گریان میرفتگفتم: اکنون، سخنِ خوش، که بگوید با من؟
کـآن شکرلَهجهی خوشخوانِ خوشالحان میرَفتلابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان میرفتپادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو شد
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو شد
ساحت کون ومکان عرصهٔ میدان تو باد
زلف خاتون ظفر شیفتهٔ پرچم توست
دیدهٔ فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد
طیرهٔ جلوهٔ طوبی قد چون سرو تو شد
غیرت خلد برین ساحت ایوان تو باد
نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد
هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
برای مسلط شدن بر فعلاتن مفاعلن فعلن پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینهدارِ طلعت اوستمن که سر در نیاورم به دو کون
گردنم زیرِ بارِ منتِ اوستتو و طوبی و ما و قامتِ یار
فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوستگر من آلودهدامنم چه عجب
همه عالم گواهِ عصمتِ اوستمن که باشم در آن حرم که صبا
پردهدارِ حریمِ حُرمتِ اوستبی خیالش مباد منظرِ چشم
زآن که این گوشه جایِ خلوتِ اوستهر گلِ نو که شد چمنآرای
زَ اثر رنگ و بویِ صحبتِ اوستدورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست
هر کسی پنج روز، نوبتِ اوستمُلکَتِ عاشقیّ و گنجِ طرب
هر چه دارم ز یُمنِ همتِ اوستمن و دل گر فدا شدیم چه باک؟
غرض اندر میان سلامتِ اوستفقرِ ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینهٔ محبتِ اوست
حالِ دل با تو گفتنم، هوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم، هوس استطَمَعِ خام بین که قِصهٔ فاش
از رقیبان نَهُفتَنَم، هوس استشبِ قدری چنین عزیزِ شریف
با تو تا روز خُفتنم، هوس استوه که دُردانهای چنین نازک
در شبِ تار سُفتنم، هوس استای صبا امشبَم مَدَد فرمای
که سحرگه شکفتنم، هوس استاز برای شَرَف به نوُکِ مژه
خاکِ راهِ تو رفتنم، هوس استهمچو حافظ به رَغمِ مُدَعیان
شعرِ رندانه گفتنم، هوس است
میدمد صبح و کِلِّه بست سحاب
الصَبوح الصَبوح یا اصحابمیچکد ژاله بر رخِ لاله
المُدام المُدام یا احبابمیوزد از چمن نسیمِ بهشت
هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ نابتخت زُمْرُد زده است گل به چمن
راحِ چون لعلِ آتشین دریابدرِ میخانه بستهاند دگر
اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبوابلب و دَندانْت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههایِ کباباین چنین موسِمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاببر رخِ ساقیِ پری پیکر
همچو حافظ بنوش بادهٔ ناب
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
برای مسلط شدن بر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآید
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارِضِ ساقی هزار لاله برآیدنسیم در سرِ گُل بشکند کُلالهٔ سنبل
چو از میانِ چمن بویِ آن کُلاله برآیدحکایتِ شبِ هجران نه آن حکایتِ حالیست
که شَمِّهای ز بَیانش به صد رساله برآیدز گِردِ خوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت
که بی مَلالتِ صد غُصه، یک نَواله برآیدبه سعیِ خود نتوان بُرد پِی به گوهرِ مقصود
خیال باشد کاین کار بی حواله برآیدگرت چو نوحِ نبی صبر هست در غمِ طوفان
بلا بگردد و کامِ هزارساله برآیدنسیمِ زلفِ تو چون بگذرد به تربتِ حافظ
ز خاکِ کالبدش صد هزار لاله برآید
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدماگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم
به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدمامید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم
طمع به دورِ دهانت ز کامِ دل بِبُریدمبه شوق چشمهٔ نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز لَعلِ بادهفروشت چه عشوهها که خریدمز غمزه بر دلِ ریشم چه تیرها که گشادی
ز غصه بر سرِ کویت چه بارها که کشیدمز کویِ یار بیار ای نسیمِ صبح غباری
که بویِ خونِ دلِ ریش از آن تراب شنیدمگناهِ چشمِ سیاهِ تو بود و گردنِ دلخواه
که من چو آهویِ وحشی ز آدمی بِرَمیدمچو غنچه بر سرم از کویِ او گذشت نسیمی
که پرده بر دلِ خونین به بویِ او بِدَریدَمبه خاکِ پایِ تو سوگند و نورِ دیدهٔ حافظ
که بی رخِ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
أَتَتْ رَوائِحُ رَنْدِ الْحِمیٰ و زادَ غَرامی
أَتَتْ رَوائِحُ رَنْدِ الْحِمیٰ و زادَ غَرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامیپیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت
مَنِ الْمُبَلِّغُ عَنّی إلی سُعادَ سلامی؟بیا به شام غریبان و آب دیدهٔ من بین
به سان بادهٔ صافی در آبگینهٔ شامیإذا تَغَرَّدَ عَن ذِی الْأَراکِ طائرُ خَیرٍ
فَلا تَفَرَّدَ عَن رَوضِها أَنینُ حَماميبسی نماند که روز فراق یار سر آید
رَأَیْتُ مِن هَضَباتِ الْحِمیٰ قِبابَ خِیامِخوشا دمی که درآیی و گویمت به سلامت
قَدِمْتَ خَیْرَ قُدومٍ نَزَلْتَ خَیْرَ مَقامِبَعِدْتُ مِنْکَ وَ قَدْ صِرْتُ ذائباً کَهِلالٍ
اگر چه روی چو ماهت ندیدهام به تمامیوَ إِن دُعِیتُ بِخُلْدٍ وَ صِرْتُ ناقِضَ عَهْدٍ
فما تَطَیَّبَ نَفْسی وَ ما اسْتَطابَ مَنامیامید هست که زودت به بخت نیک ببینم
تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامیچو سِلْک دُرّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق میبرد ز نظم نظامی
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
برای مسلط شدن بر مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن پیشنهاد میکنیم پلیلیست بالا را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
زآن حَبّهی خَضراخور، کَز رویِ سَبُکروحی
زآن حَبّهی خَضراخور، کَز رویِ سَبُکروحی
هرکـاو بِخورَد یک جو، بر سیخ زَند سی مرغزآن لقمه که صوفی را، در معرفت اندازد
یک ذرّه و صد مَستی، یک دانه و صد سیمرغ
در دیرِ مغان آمد، یارم قدحی در دست
در دیرِ مغان آمد، یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگسِ مستش مستدر نعلِ سمندِ او شکلِ مهِ نو پیدا
وز قدِ بلندِ او بالایِ صنوبر، پستآخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست
وز بَهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هستشمعِ دلِ دمسازم، بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان، برخاست چو او بنشستگر غالیه خوش بو شد، در گیسویِ او پیچید
ور وَسمه کمانکش گشت، در ابروی او پیوستبازآی که بازآید عمرِ شدهٔ حافظ
هرچند که ناید باز، تیری که بِشُد از شست
کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعلِ تو گر یابم انگشتریِ زنهار
صد مُلکِ سلیمانم در زیرِ نگین باشد
غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیرِ تو در این باشد
هر کاو نَکُنَد فهمی زین کِلکِ خیالانگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند
در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد
در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود
کاین شاهدِ بازاری وان پردهنشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بِشُد از خاطر
کـاین سابقهٔ پیشین تا روزِ پَسین باشد
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
برای مسلط شدن بر فعولن فعولن فعولن فعولن پیشنهاد میکنیم پلیلیست بالا را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیدهٔ روشناییدرودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایینمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه، ساقی کجایی؟ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکلگشاییعروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوهٔ بیوفاییدل خستهٔ من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگیندلان مومیاییمی صوفیافکن کجا میفروشند؟
که در تابم از دست زهد ریاییرفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشناییمرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گداییبیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جداییمکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده، کارِ خدایی؟
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
برای مسلط شدن بر مستفعلن مستعفلن مستفعلن مستفعلن پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
مستفعلن مستعفلن مستفعلن مستفعلن
آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند
آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند
بر جایِ بدکاری چو من، یک دَم نکوکاری کنداول به بانگِ نای و نی، آرد به دل پیغامِ وی
وانگه به یک پیمانه مِی، با من وفاداری کنددلبر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او
نومید نتْوان بود از او، باشد که دلداری کندگفتم گره نَگْشودهام، زان طُرِّه تا من بودهام
گفتا مَنَش فرمودهام، تا با تو طَرّاری کندپشمینهپوشِ تندخو، از عشق نشنیدهاست بو
از مَستیَش رمزی بگو، تا تَرکِ هشیاری کندچون من گدایِ بینشان، مشکل بُوَد یاری چُنان
سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کند؟زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عیّاری کند؟شد لشکرِ غم بی عدد، از بخت میخواهم مدد
تا فخرِ دین عَبدُالصَّمَد، باشد که غمخواری کندبا چشمِ پُرنیرنگِ او، حافظ مکن آهنگِ او
کان طُرِّهٔ شبرنگِ او، بسیار طَرّاری کند
عمریست تا من در طلب، هر روز گامی میزنم
عمریست تا من در طلب، هر روز گامی میزنم
دستِ شفاعت هر زمان در نیک نامی میزنمبی ماهِ مِهرافروزِ خود، تا بُگذَرانَم روزِ خود
دامی به راهی مینهم، مرغی به دامی میزنماورنگ کو؟ گُلچهر کو؟ نقشِ وفا و مِهر کو؟
حالی من اندر عاشقی، داوِ تمامی میزنمتا بو که یابم آگهی از سایهٔ سَروِ سَهی
گلبانگِ عشق از هر طرف، بر خوش خرامی میزنمهرچند کـآن آرامِ دل، دانم نبخشد کامِ دل
نقشِ خیالی میکشم، فالِ دوامی میزنمدانم سر آرد غُصِّه را، رنگین برآرد قِصِّه را
این آهِ خون افشان که من، هر صبح و شامی میزنمبا آن که از وی غایبم، وز مِی چو حافظ تایبم
در مجلسِ روحانیان، گَه گاه جامی میزنم
من دوش پنهان میشدم تا قصر جانان سنگنک
من دوش پنهان میشدم تا قصر جانان سنگنک
نرمک نهادم پای را رفتم به ایوان سنگنکدیدم نگار نازنین بر تخت زر در خواب خوش
من از نهیب بیم او چون بید لرزان سنگنککردم دو انگشتان دراز آهستهک آهستهک
برداشتم برقع به ناز از ماه تابان سنگنکیک نیمه نرگس باز کرد از خواب جنبانید سر
شد بر رخ همچون مهش زلف پریشان سنگنکگفتا به من ای باهنر گفتم منم مسکین تو
تا گر کسی یابد خبر ای راحت جان سنگنکباری به کام خویشتن آوردمش در بر دمی
بانگ نوا زد آن زمان مرغ سحرخوان سنگنکگفتا که حافظ خیز و رو صبح است بر ایوان شاه
بر شاه خوان این قصه را از خلق پنهان سنگنک
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
برای مسلط شدن بر فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا راز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم
مَگَر آن شهابِ ثاقب مددی دهد، خدا رامُژِهیِ سیاهتَ ارْ کرد به خونِ ما اشارت،
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن، نگارادلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی
تو از این چه سود داری، که نمیکنی مدارا؟همهشب در این اُمیدم که نسیم صبحگاهی،
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا راچه قیامت است، جانا، که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت، بنما عِذار ما رابه خدا، که جرعهای دِه تو به حافظ سحرخیز؛
که دعایِ صبحگاهی، اثری کند شما را
دل ما به دور رویات ز چمن فَراغ دارد
دل ما به دور رویات ز چمن فَراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ داردسرِ ما فرونیآید به کمانِ ابروی کَس
که درون گوشهگیران، ز جهان فَراغ داردز بنفشه تاب دارم که ز زلفِ او زند دم
تو سیاهِ کمبها بین، که چه در دِماغ دارد!به چمن خرام و بنگر برِ تختِ گل که لاله
به ندیمِ شاه مانَد که به کف ایاغ داردشبِ ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن؟
مگر آن که شمعِ رویات به رَهَم چراغ داردمن و شمعِ صبحگاهی سِزَد ار به هم بِگرییم
که بسوختیم و از ما بتِ ما فراغ داردسِزَدم چو ابرِ بهمن که بر این چمن بِگریَم
طرب آشیانِ بلبل، بنگر که زاغ داردسرِ درسِ عشق دارد دلِ دردمند حافظ
که نه خاطرِ تماشا نه هوای باغ دارد
که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی مِیفروشان دو هزار جم به جامیشدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیکنامیتو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامیعجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای پیامی نه به خامهای سلامیاگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامیز رهم میفکن ای شیخ به دانههای تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامیسر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامیبه کجا برم شکایت به که گویم این حکایت؟
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامیبگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشندهای را نکند کس انتقامی
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
برای مسلط شدن بر مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله بادذروهٔ کاخ رتبتت راست ز فرط ارتفاع
راهروان وهم را راه هزار ساله بادای مه برج منزلت چشم و چراغ عالمی
بادهٔ صاف دایمت در قدح و پیاله بادچون به هوای مدحتت زهره شود ترانهساز
حاسدت از سماع آن محرم آه و ناله بادنه طبق سپهر و آن قرصهٔ ماه و خور که هست
بر لب خوان قسمتت سهلترین نواله باددختر فکر بکر من محرم مدحت تو شد
مهر چنان عروس را هم به کفت حواله باد
سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمیکند؟
سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمیکند؟
همدمِ گل نمیشود یادِ سَمَن نمیکنددی گِلِهای ز طُرِّهاش کردم و از سرِ فُسوس
گفت که این سیاهِ کج، گوش به من نمیکندتا دلِ هرزه گَردِ من رفت به چینِ زلفِ او
زان سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمیکندپیشِ کمانِ ابرویش لابه همیکنم ولی
گوش کشیده است از آن گوش به من نمیکندبا همه عطفِ دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذرِ تو خاک را مُشکِ خُتَن نمیکندچون ز نسیم میشود زلفِ بنفشه پُرشِکَن
وه که دلم چه یاد از آن عَهدْشِکَن نمیکنددل به امیدِ رویِ او همدمِ جان نمیشود
جان به هوایِ کویِ او خدمتِ تن نمیکندساقیِ سیم ساقِ من گر همه دُرد میدهد
کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمیکند؟دستخوشِ جفا مَکُن آبِ رُخَم که فیضِ ابر
بیمددِ سِرشکِ من دُرِّ عَدَن نمیکندکُشتهٔ غمزهٔ تو شد حافظِ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر که را دَرد سخن نمیکند
طالع اگر مدد دهد، دامَنَش آوَرَم به کف
طالع اگر مدد دهد، دامَنَش آوَرَم به کف
گر بِکَشَم زهی طَرَب، ور بِکُشَد زهی شرفطَرْفِ کَرَم ز کَس نَبَست، این دلِ پُر امیدِ من
گر چه سخن همی بَرَد، قصهٔ من به هر طرفاز خَمِ ابرویِ توام، هیچ گشایشی نشد
وَه که در این خیالِ کَج، عمرِ عزیز شد تلفاَبرویِ دوست کِی شود، دَستکَشِ خیالِ من؟
کس نزدهست از این کمان، تیرِ مراد بر هدفچند به ناز پَروَرَم، مِهرِ بُتانِ سنگدل
یادِ پدر نمیکنند، این پسرانِ ناخَلَفمن به خیالِ زاهدی، گوشهنشین و طُرفه آنک
مُغْبَچهای ز هر طرف، میزندم به چنگ و دَفبیخبرند زاهدان، نقش بخوان و لاتَقُل
مستِ ریاست محتسب، باده بده و لاتَخَفصوفی شهر بین که چون، لقمهٔ شُبهه میخورد
پاردُمَش دراز باد، آن حَیَوانِ خوش علفحافظ اگر قدم زنی، در رَهِ خاندان به صِدق
بدرقهٔ رَهَت شود، همَّتِ شَحنِهٔ نجف
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جانآن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را میکنم از پِیَش روانای که طبیبِ خستهای، رویِ زبان من ببین
کـاین دم و دود سینهام، بار دل است بر زبانگرچه تب استخوان من کرد ز مهرْ گرم و رفت
همچو تبم نمیرود آتشِ مهر از استخوانحال دلم ز خالِ تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوانبازنشانْ حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشانآن که مدام شیشهام از پی عیش داده است
شیشهام از چه میبرد پیش طبیب هر زمان؟حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترکِ طبیب کن بیا نسخهٔ شربتم بخوان
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
برای مسلط شدن بر وزن مفعول مفاعیل مفاعیل فعل که همان وزن رباعی است، پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما راخواب ار چه خوش آمد همه را در عهدت
حقّا که به چشم دَر نیامد ما را
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفتباور نکنی خیال خود را بفرست
تا دَرنگرد که بی تو چون خواهم خفت
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالَمسوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.