چون باده ز غم چه بایَدَت جوشیدن (32)
-
اندازه متن
+
چون باده ز غم چه بایَدَت جوشیدن
با لشگر غم چه بایدت کوشیدن
سبز است لبت، ساغر از او دور مدار
می بر لب سبزه، خوش بوَد نوشیدن
چون باده ز غم چه بایَدَت جوشیدن
با لشگر غم چه بایدت کوشیدن
سبز است لبت، ساغر از او دور مدار
می بر لب سبزه، خوش بوَد نوشیدن
گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است سلطانِ جهانم به چنین روز غلام…
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد دولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهد
از بهرِ بوسهای…

