من با کمر تو در میان کردم دست (5)
-
اندازه متن
+
من با کمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرْف خواهم بربست
من با کمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرْف خواهم بربست
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو…
زآن بادهٔ دیرینهٔ دهقان پرورد در ده که تراز عمر نو خواهم کرد
مستم کن و…

