آمد سحر وهنوز هشیارم من
-
اندازه متن
+
آمد سحر وهنوز هشیارم من
خفتند همه کسان و بیدارم من
گیرنده ی هر صداستم من اما بنگر
با اینهمه توفیق، گرفتارم من
آمد سحر وهنوز هشیارم من
خفتند همه کسان و بیدارم من
گیرنده ی هر صداستم من اما بنگر
با اینهمه توفیق، گرفتارم من
در کنار رودخانه میپلکد سنگ پشت پیر. روز، روز آفتابی است. صحنه ی آییش گرم است. سنگ پشت پیر در…
گفتم الف. او گفت الف گفتم با گفتا پس با؟ گفتم تا. گفتا تا.
ناموخته باری…

