پیوست و برید کاست و آنگه افزود
-
اندازه متن
+
پیوست و برید کاست و آنگه افزود
من بی خبر از گردش پرگار وجود
خسته تن من، که با دلم دوست نشد،
بی دوست دلم، که در پی سودش بود
پیوست و برید کاست و آنگه افزود
من بی خبر از گردش پرگار وجود
خسته تن من، که با دلم دوست نشد،
بی دوست دلم، که در پی سودش بود
خون میخوری، این نه کامرانیست ترا جان میکنی، این نه زندگانیست ترا
ننهاد زمانه با تو…
بی تو همه در پیکر من سوز تب است. با تو همه با هر سخن من تعب است.
…

