گفتم سببی ساز که باز آیی زود
-
اندازه متن
+
گفتم سببی ساز که باز آیی زود
افروخت چو آتش و زجا رفت چو دود
پایان فسانه ی من آن گشت که گشت
و آغاز فسون وی همان بود که بود
گفتم سببی ساز که باز آیی زود
افروخت چو آتش و زجا رفت چو دود
پایان فسانه ی من آن گشت که گشت
و آغاز فسون وی همان بود که بود
در کنار رودخانه میپلکد سنگ پشت پیر. روز، روز آفتابی است. صحنه ی آییش گرم است. سنگ پشت پیر در…
گرچه ترا زخویش دلخور نکند دریا دل هر صدفی، در نکن
در خدمت پیر، گوش می…

