گفتم چه کنم با گل اگر یار بود
-
اندازه متن
+
گفتم چه کنم با گل اگر یار بود
گفت آن کن کاورانه دل آزاد بود
یار آمد و آن کردم و دیدم کاو را
یکسان بودش هر چه بر او بار بود
گفتم چه کنم با گل اگر یار بود
گفت آن کن کاورانه دل آزاد بود
یار آمد و آن کردم و دیدم کاو را
یکسان بودش هر چه بر او بار بود
میگفت: مده ز سوی کوه، آوازم می آیم من خواهی دیدن بازم
بر اسب نشست و…
گفتی که بتاز! تاختم، دیگر چه؟ گفتی که بساز! ساختم، دیگر چه؟
گفتی که به من…

