بسی دانش از ستر تنم میدزدند
-
اندازه متن
+
بسی دانش از ستر تنم میدزدند
با دانش رزق دهنم میدزدند
آن دم که به خانهام نمییابندم
نز شیوه ی من، از سخنم میدزدند
بسی دانش از ستر تنم میدزدند
با دانش رزق دهنم میدزدند
آن دم که به خانهام نمییابندم
نز شیوه ی من، از سخنم میدزدند
پی بر پی من آمد تا خانهی او میخواست که ره برد به ویرانهی او
بنگر…
زیک زیک به نهفت خود چه میخواند: زیک بگرفته دلش به من همی ماند زیک
گویی…

