چون مست درآید همهاش دلداریست
-
اندازه متن
+
چون مست درآید همهاش دلداریست
بی مهر شود وقت که در هشیاریست
مستش همه خواهم که نگوید خامی
با سوختگانش سر افسون کاریست
چون مست درآید همهاش دلداریست
بی مهر شود وقت که در هشیاریست
مستش همه خواهم که نگوید خامی
با سوختگانش سر افسون کاریست
چشمش همه میرفت پی حاصل خویش از رفتن نازک پسر جاهل خویش
از دور وداع را…
دردا که دلم با کس همراز نشد برمیلم هر کسی همآواز نشد
بستم در بر ظلمت…

