به پارسایی و رندی و فسق و مستوری (70)
-
اندازه متن
+
به پارسایی و رندی و فسق و مستوری
چو اختیار به دست تو نیست معذوری
به پارسایی و رندی و فسق و مستوری
چو اختیار به دست تو نیست معذوری
مهمان پیری شدم در دیاربکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد: مرا به عمر خویش به…
مردکی را چشم درد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چارپای میکند در دیده…

