آکادمی شعر پلیکان

بر خوابت دست می‌کشم

- اندازه متن +

به ظرافت
بر خوابت دست می‌کشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را رو می‌پوشاند و
بر زمینش، با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی می‌زند
بخواب
تا در قطره‌های نوری شناور شوم
که از ماه آغوش‌ گرفته‌ام می‌چکد

گیسوانِ تو بر فراز مرمر
خیمۀ اوست که بی‌حواس خوابش برده و رؤیایی‌اش نیست
تو را دو کبوتر روشناست
از شانه‌هایت تا بابونۀ خواب
بخواب
بر و در خودت
یک به یک بر تو در می‌گشایند،
آرام آسمان و زمین بر تو!

در تو می‌پیچم، به خواب
نه فرشته‌ای بر دوش می‌برد سریر را
نه شبحی خواب یاسمن را آشفته می‌کند
تو زنیّت منی
بخواب…

تو، رؤیای تویی
تابستان سرزمین شمالی
هزار جنگلت را به یک اشارت خواب کن
بخواب
من هشیارش نمی‌دارم در خواب
تنی را که در حسرت تنی دیگر است…

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×