همه
لرزشِ دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریزگاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهرهی آبیات پیدا نیست.
□
و خنکای مرهمی
بر شعلهی زخمی
نه شورِ شعله
بر سرمای درون.
آی عشق آی عشق
چهرهی سُرخات پیدا نیست.
□
غبارِ تیرهی تسکینی
بر حضورِ وَهن
و دنجِ رهایی
بر گریزِ حضور،
سیاهی
بر آرامشِ آبی
و سبزهی برگچه
بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگِ آشنایت
پیدا نیست.
۱۳۵۱
با سمضربهی رقصان اسبش میگذرد
برای هوشنگ کشاورز با سمضربهی رقصان اسبش میگذرد از کوچهی سرپوشیده سواری، بر تَسمهبندِ قَرابینش برقِ هر سکّه ستارهیی بالای…
تحلیل و بررسی
آی عشق آی عشق یا بر سرمای درون ؟
نام اصلی این اثر بر سرمای درون است اما در میان مردم به آی عشق آی عشق نیز شهرت دارد.
احمد شاملو

