به هر تار جانم صد آواز هست
-
اندازه متن
+
به هر تار جانم صد آواز هست
دریغا که دستی به مضراب نیست.
چو رویا به حسرت گذشتم، که شب
فروخفت و با کس سرِ خواب نیست.
۱۳۳۹
به هر تار جانم صد آواز هست
دریغا که دستی به مضراب نیست.
چو رویا به حسرت گذشتم، که شب
فروخفت و با کس سرِ خواب نیست.
۱۳۳۹
او را به رؤیای بخارآلود و گنگِ شامگاهی دور، گویا دیده بودم من... لالاییِ گرمِ خطوطِ پیکرش در نعرههای دوردست…
آنگاه بانوی پرغرور عشق خود را دیدم در آستانهی پُرنیلوفر، که به آسمانِ بارانی میاندیشید و آنگاه بانوی پرغرور عشق…
به هر تار جانم صد آواز هست یا غزل ناتمام ؟
نام اصلی این اثر غزل ناتمام است اما در میان مردم به به هر تار جانم صد آواز هست نیز شهرت دارد.