افسوس که طبع من بیفسرد ز من
-
اندازه متن
+
افسوس که طبع من بیفسرد ز من
از بس که بگفتم دلم آزرد زمن
من اینهمه جور او از او بردم و او
دل برد و چو بس نبود جان برد زمن
افسوس که طبع من بیفسرد ز من
از بس که بگفتم دلم آزرد زمن
من اینهمه جور او از او بردم و او
دل برد و چو بس نبود جان برد زمن
باهر نفسی، هزار دیدم تعبی در هر تعبی، هزار جستم سببی
با بحث و جدل شبیه…
گفتم سحرم؟ گفت خوش است از شب دوش گفتم شب دوش؟ گفت اگر داری هوش
گفتم،…