داد آینهام به دست آن جان جهان
-
اندازه متن
+
داد آینهام به دست آن جان جهان
گفتا که در آئینه به خود دل شو نگران
دیدم همه عكس اوست در آینه ام
بنگر که چه ام جهان داد نشان
داد آینهام به دست آن جان جهان
گفتا که در آئینه به خود دل شو نگران
دیدم همه عكس اوست در آینه ام
بنگر که چه ام جهان داد نشان
افتاده سروکارم با فتنهگری چندانکه مرا نمانده با خوبش سری
بر نیک و بد حرف من…
بیم است مرا ز روز و هم بیم ز شب می سوزدم استخوان، از این است تعب