رازیست که آن نگار میداند چیست
-
اندازه متن
+
رازیست که آن نگار میداند چیست
رنجی ست که روزگار می داند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست
من دانم و شهریار می داند چیست
رازیست که آن نگار میداند چیست
رنجی ست که روزگار می داند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست
من دانم و شهریار می داند چیست
بنماید هر سو که نیازم باشد پوشد به دلم روی که رازم باشد
فی الجمله چو…
بی حد بود آنچه ره به نسبت دارد کوشیدن توست کاین علامت دارد
تو حاصل دور…