عمری به سرآمدم به هنگامهی زیست
-
اندازه متن
+
عمری به سرآمدم به هنگامهی زیست
بشناختم آنرا که ندانستم چیست
اکنون لب از شیر نشسته طفلی
می خواهد گویدم که این هست، آن نیست!
عمری به سرآمدم به هنگامهی زیست
بشناختم آنرا که ندانستم چیست
اکنون لب از شیر نشسته طفلی
می خواهد گویدم که این هست، آن نیست!
آمد به سحر در برم آن دور اندیش بنهاد مرا چراغ و مصحف در پیش
میخواست…
آموختمش شيوهی هرگونه سخن بنهادم حرف حرف، حرفش به دهن
چون نیک بیازمود و آمد به…

