چشمم همه روز اشک بر اشک فزود
-
اندازه متن
+
چشمم همه روز اشک بر اشک فزود
و اندیشه نبودم که چه خواهد بنمود
سرگشته دلم که اندر و مهر تو بود
آهی زد و کاهی شد و دریایش ربود
چشمم همه روز اشک بر اشک فزود
و اندیشه نبودم که چه خواهد بنمود
سرگشته دلم که اندر و مهر تو بود
آهی زد و کاهی شد و دریایش ربود
بسی دانش از ستر تنم میدزدند با دانش رزق دهنم میدزدند
آن دم که به خانهام…
تو کا به تختی به سر شاخ نشست عید آمد و سبزه را به گل در پیوست.

