گفتم عشقت، گفت خراجت از من
-
اندازه متن
+
گفتم عشقت، گفت خراجت از من
گفتم غم آن؟ گفت علاجت از من
گفتم چه مرا به کف از این باشد گفت:
بازار، سخن چنین رواجت از من
گفتم عشقت، گفت خراجت از من
گفتم غم آن؟ گفت علاجت از من
گفتم چه مرا به کف از این باشد گفت:
بازار، سخن چنین رواجت از من
شوریده مشو که هر چه بر میگردد هر چیز به فرجام دگر میگردد
شوریده ی بینوا…
ماه است و شب و حریف با جام شراب آن تابد و این پاید و او جوید خواب
…

