گفتم چه کنم با گل اگر یار بود
-
اندازه متن
+
گفتم چه کنم با گل اگر یار بود
گفت آن کن کاورانه دل آزاد بود
یار آمد و آن کردم و دیدم کاو را
یکسان بودش هر چه بر او بار بود
گفتم چه کنم با گل اگر یار بود
گفت آن کن کاورانه دل آزاد بود
یار آمد و آن کردم و دیدم کاو را
یکسان بودش هر چه بر او بار بود
آب آمد و کشتگاه سیراب نکرد صبح آمد و بیدار کس از خواب نکرد
هیهات! که…
آنانکه عبث نه گفت و گو تو کنند بی تو شنده نه روی به کوی تو کنند

