گفتم چه کنی دلت چو با من پیوست
-
اندازه متن
+
گفتم چه کنی دلت چو با من پیوست
گفتا چه کنی با من ای روی پرست
گفتم که قدرت بشکنم و رخ بوسم
خندید که آماده ام از بهر شکست
گفتم چه کنی دلت چو با من پیوست
گفتا چه کنی با من ای روی پرست
گفتم که قدرت بشکنم و رخ بوسم
خندید که آماده ام از بهر شکست
در کنار رودخانه میپلکد سنگ پشت پیر. روز، روز آفتابی است. صحنه ی آییش گرم است. سنگ پشت پیر در…
گفتی که چنان باش وچنان گشتم من گفتی که زجان بگرد از آن گشتم من
اکنون…