یک راه ندیدیم که خود باز نبود
-
اندازه متن
+
یک راه ندیدیم که خود باز نبود
یک نقطه به پایان که هم آغاز نبود
رفتیم بسی ره به بیابان. افسوس!
حرفی که شنیدیم جز آواز نبود
یک راه ندیدیم که خود باز نبود
یک نقطه به پایان که هم آغاز نبود
رفتیم بسی ره به بیابان. افسوس!
حرفی که شنیدیم جز آواز نبود
برخاسته باد رقابت آراسته گرد با طعن بدان ز راهت ای مرد، مگرد
سگ را بود…
از گونه چو صبح، سرخی انگیخته بود، با موی سیه، به شب در آمیخته بود
دانستم…

