آکادمی شعر پلیکان

تو را از تو ربوده‌اند

- اندازه متن +

ایوان تهی است، و باغ از یاد مسافر سرشار.
در دره آفتاب، سر برگرفته‌ای:
کنار بالش تو، بید سایه فکن از پا در آمده است.
دوری، تو از آن سوی شقایق دوری.
در خیرگی بوته‌ها ، کو سایه لبخندی که گذر کند ؟
از شکاف اندیشه ، کو نسیمی که درون آید ؟
سنگریزه رود ، برگونه تو می لغزد.
شبنم جنگل دور، سیمای ترا می رباید.
تو را از تو ربوده‌اند،و این تنهایی ژرف است.
می گریی، و در بیراهه زمزمه ای سرگردان می شوی.

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×