تمرین شنیداری بر فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
برای مسلط شدن بر فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا راز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم
مَگَر آن شهابِ ثاقب مددی دهد، خدا رامُژِهیِ سیاهتَ ارْ کرد به خونِ ما اشارت،
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن، نگارادلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی
تو از این چه سود داری، که نمیکنی مدارا؟همهشب در این اُمیدم که نسیم صبحگاهی،
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا راچه قیامت است، جانا، که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت، بنما عِذار ما رابه خدا، که جرعهای دِه تو به حافظ سحرخیز؛
که دعایِ صبحگاهی، اثری کند شما را
دل ما به دور رویات ز چمن فَراغ دارد
دل ما به دور رویات ز چمن فَراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ داردسرِ ما فرونیآید به کمانِ ابروی کَس
که درون گوشهگیران، ز جهان فَراغ داردز بنفشه تاب دارم که ز زلفِ او زند دم
تو سیاهِ کمبها بین، که چه در دِماغ دارد!به چمن خرام و بنگر برِ تختِ گل که لاله
به ندیمِ شاه مانَد که به کف ایاغ داردشبِ ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن؟
مگر آن که شمعِ رویات به رَهَم چراغ داردمن و شمعِ صبحگاهی سِزَد ار به هم بِگرییم
که بسوختیم و از ما بتِ ما فراغ داردسِزَدم چو ابرِ بهمن که بر این چمن بِگریَم
طرب آشیانِ بلبل، بنگر که زاغ داردسرِ درسِ عشق دارد دلِ دردمند حافظ
که نه خاطرِ تماشا نه هوای باغ دارد
که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی مِیفروشان دو هزار جم به جامیشدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیکنامیتو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامیعجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای پیامی نه به خامهای سلامیاگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامیز رهم میفکن ای شیخ به دانههای تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامیسر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامیبه کجا برم شکایت به که گویم این حکایت؟
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامیبگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشندهای را نکند کس انتقامی
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
تمرینها