تمرین شنیداری بر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
برای مسلط شدن بر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن پیشنهاد میکنیم پلیلیست زیر را روزانه چندین و چند بار گوش دهید تا جایی که بتوانید این اشعار را از حفظ بخوانید. علاوه بر گوش دادن، بهتر است که تنها شنونده نباشید، زیر لب با صدایی که میشنوید تکرار کنید. اگر بتوانید بلند بلند اشعار را بخوانید که خودتان صدای خودتان را بشنوید که دیگر عالی است. میتوانید با ریتم هجاها ضرب بزنید یا دستها و سرتان را تکان دهید.
همهی اینها بخشی از آموزش شماست و فراموش نکنید که مهمترین مسئله این است که باید از آموختن لذت برد.
برای مشاهدهی اشعار بیشتر در این وزن میتوانید به لینک زیر وارد شوید:
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآید
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارِضِ ساقی هزار لاله برآیدنسیم در سرِ گُل بشکند کُلالهٔ سنبل
چو از میانِ چمن بویِ آن کُلاله برآیدحکایتِ شبِ هجران نه آن حکایتِ حالیست
که شَمِّهای ز بَیانش به صد رساله برآیدز گِردِ خوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت
که بی مَلالتِ صد غُصه، یک نَواله برآیدبه سعیِ خود نتوان بُرد پِی به گوهرِ مقصود
خیال باشد کاین کار بی حواله برآیدگرت چو نوحِ نبی صبر هست در غمِ طوفان
بلا بگردد و کامِ هزارساله برآیدنسیمِ زلفِ تو چون بگذرد به تربتِ حافظ
ز خاکِ کالبدش صد هزار لاله برآید
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدماگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم
به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدمامید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم
طمع به دورِ دهانت ز کامِ دل بِبُریدمبه شوق چشمهٔ نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز لَعلِ بادهفروشت چه عشوهها که خریدمز غمزه بر دلِ ریشم چه تیرها که گشادی
ز غصه بر سرِ کویت چه بارها که کشیدمز کویِ یار بیار ای نسیمِ صبح غباری
که بویِ خونِ دلِ ریش از آن تراب شنیدمگناهِ چشمِ سیاهِ تو بود و گردنِ دلخواه
که من چو آهویِ وحشی ز آدمی بِرَمیدمچو غنچه بر سرم از کویِ او گذشت نسیمی
که پرده بر دلِ خونین به بویِ او بِدَریدَمبه خاکِ پایِ تو سوگند و نورِ دیدهٔ حافظ
که بی رخِ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
أَتَتْ رَوائِحُ رَنْدِ الْحِمیٰ و زادَ غَرامی
أَتَتْ رَوائِحُ رَنْدِ الْحِمیٰ و زادَ غَرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامیپیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت
مَنِ الْمُبَلِّغُ عَنّی إلی سُعادَ سلامی؟بیا به شام غریبان و آب دیدهٔ من بین
به سان بادهٔ صافی در آبگینهٔ شامیإذا تَغَرَّدَ عَن ذِی الْأَراکِ طائرُ خَیرٍ
فَلا تَفَرَّدَ عَن رَوضِها أَنینُ حَماميبسی نماند که روز فراق یار سر آید
رَأَیْتُ مِن هَضَباتِ الْحِمیٰ قِبابَ خِیامِخوشا دمی که درآیی و گویمت به سلامت
قَدِمْتَ خَیْرَ قُدومٍ نَزَلْتَ خَیْرَ مَقامِبَعِدْتُ مِنْکَ وَ قَدْ صِرْتُ ذائباً کَهِلالٍ
اگر چه روی چو ماهت ندیدهام به تمامیوَ إِن دُعِیتُ بِخُلْدٍ وَ صِرْتُ ناقِضَ عَهْدٍ
فما تَطَیَّبَ نَفْسی وَ ما اسْتَطابَ مَنامیامید هست که زودت به بخت نیک ببینم
تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامیچو سِلْک دُرّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق میبرد ز نظم نظامی
اشعار بالا از جناب لسان الغیب بود.
تمرینها