بس که کنم نظر به او، خور شود قمر به او
بس که کنم نظر به او، خور شود قمر به او
خور شود قمر به او، بس که کنم نظر به او
تنگِ خودم کِشم غَمَش گر نرود سَرَم سَرَش
شعر نویسم از غمش بلکه کند اثر به او
میوهی کالِ شادیام میرسَدَم ثمر به غم
پای وصال من به قطع گر نکند گذر به او
گر که شود بدون آب، بوتهی بودنش به خاک
آب شوم به ریشهاش، تا که شود ثمر به او
تیرِ کمانِ درد و غم گر که بریزد از میان
سینه سپر کنم سریع تا که شوم سپر به او
گر که شود شکر به فخر، همدم او دقیقهای
دم به دمش حسد برد دانهی هر شکر به او
بغچه به شانه میروم لحظه به لحظه سوی دوست
قطب نمای من وی است، میبَرَدم سفر به او
بوسهی من به خاکِ عشق گر بشود سوار باد
باد بَرَد به دلبرم، نامهی من خبر به او
پردهی شب نباشدش مشکِلِ سخت به دلبرم
چون که کند تلاوتش قصهی روز سحر به او
هر که بدید غم فراق، گو که شود تو را چراغ
گو که بدان که میشود جوهر درد گوهر به او
شاعر: مهیار داودی
تو شکنجه بودی
تو شکنجه بودی بین شعر و زندگی و شعر، همیشه شکنجه گر مهربان تری بود دیده بودی نوازنده ی را…
در حافظهی چراغ راهنما
در حافظهی چراغ راهنما دستهای کودک پنهان بود وقتی بر شیشه میکوبید و به لاشههای زنگ زده گل تعارف میکرد…
مهیار داودی:
درود
اول از همه تشکر میکنم از آقای پلیکان عزیز که این فرصت رو فراهم کردند و از خانم عطوفی که زحمتها به دوششون افتاده.
مهیار داودی هستم، دانشجوی ادبیات انگلیسی. حدود ۴ سال هست که نوشتن رو شروع کردم و شش ماه که به طور حرفهای ادامه میدم.
مشتاف نظرات و نقدهای شما عزیزان هستم و ممنون که وقتتون رو صرف خوندن شعر بنده میکنید.
درود مهیار جان
شعری در وزن مفتعلن مفاعلن خوندیم که فکر میکنم در بعضی بیتها وزن به درستی نمیچرخه مثل:
پای وصال من به قطع گر نکند گذر به او
یا
پردهی شب نباشدش مشکل سخت به دلبرم که به اینجا کاملن اضافیه.
یا بیت
چون که کند تلاوتش قصهی روز سحر به او
یا بیت
هر که بدید غم فراق
از طرفی شعر تقلیدی از اشعار مولاناست و شاعر در مختصات شعر استعاره یا تشبیه جدیدی استفاده نکرده و حتی تغییری در محتوا و معنا هم ایجاد نشده. مسئله اینجاست که فقط مولاناست که مولاناست و شاعر امروز باید سبکشخصی و حرف و لحن خودش رو پیدا کنه هر چند که اولین قدم تقلیده.
این شعر برای اولین گامها، شعر موزون خوبیه و نشوندهندهی ذوق شاعری. من بیت
بقچه به شانه میروم لحظه به لحظه سوی دوست
قطبنمای من وی است میبردم سفر به او
رو خیلی دوست داشتم.
ادامه بده و پیوسته بنویس.
درود مهیار داودی عزیز
شعر هنوز دارای ایراد وزنی هست و اونچه که یاد گرفتم در نقد شعر کلاسیک اینه که در مرحله اول اگر وزن و قافیه مشکل داشته باشه دیگه به مسائل دیگه نمیپردازند...مطمئنا شعر بهتری دارید و کاش عالیترین اثرتون رو برای نقد قرار میدادین.
مطمئنا از ایرادات وزنی خودتون آگاه هستید، جاهایی که هجای اضافه آوردید، اما یکم سهلانگاری کردید گویا.
بهرحال بااحترام شعر خوبی نیست. جدا از مشکلات وزنی، غلطهای زبانی داره. بماند...فرمودید که چهارساله که مینویسید...چهارسال زمان خوبی بوده که روی امروزیتر شدن زبان شعرتون هم کار میکردید. دیگه روزگار فراق و دلبر و گوهر و کمان و خور و... تمام شده. شاعر فرزند زمانهء خودشه. حتی اگر حافظ هم امروز زنده بود به زبان امروز شعر میسرود. مقصود فقط حذف کلمات قدیمی نیست گاهی میشه از کلمات قدیمی هم کاربرد تازه گرفت این بیت از زندهیاد حسین منزوی رو مثال میزنم:《زنی که صاعقهوار آنک ردای شعله به تن دارد...فرونیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد》. هم زبان و هم دید و فضای شعریتون باید تازه شه.
هم استعداد دارید هم علاقه پس حتما در ادامه بهتر خواهید شد. نه اینکه خودم شاعر خوبی هستم چون فضا، فضای نقده جسارت کردم.
سپاس.🌱
درود مجدد دوستِ عزیز
شعرِ خوبی در مجموع ازتون خوندم.
مشخص هست که زمان و انرژی و ذوق صرف میکنید، برای این سبکِ شعری که برای نوشتن انتخاب کردید.
با صحبتهایِ مریم عزیز در کل موافق بودم...
اما شعرتون اینگونه به نظرم نمیرسه که زبان و امضای خودتون رو کمتر داشته باشه.... بیتهایی برای من، گواه بر مسئلهست.
به جهت زبان و مفهوم، با بیت سوم ، کلمهی شعر مینویسم به نسبت بقیهی شعر کمتر موافق هستم و فکر میکنم میتونه جایگزین قویتر و نزدیکتری به بقیهی شعر داشته باشه.
بیتِ دوم هم حس کردم میشه: میرسد از، به جایِ میرسدم باشه.
میوهی کالِ شادیام میرسَدَ از ثمر به غم
پای وصال من به قطع گر نکند گذر به او
بیتهایی رو هم واقعا هم به جهت معنی و مفهوم دوست داشتم...
مثلِ :
بغچه به شانه میروم لحظه به لحظه سوی دوست
قطب نمای من وی است، میبَرَدم سفر به او
و همون بیتی که قافیه دقیقهای داشت.
در مجموع که حس میکنم با ویرایش به جهت معنایی و کمی زبانی، شعر کاملتری ازتون خواهیم داشت.
موفق و نویسا باشین.
ممنون که شعرتون رو با ما به اشتراک گذاشتین. 🙏🦋
با عرض سلام به دوستان عزیز
دوست عزیز خیلی از نکات را دوستان اشاره کردند وچند مورد دیگر رو من اضافه میکنم
شعرتون به جهت موسیقی غنی هست و وزن ریتمیک وزیبایی داره البته در وزن جند جا دچار مشکله که دوستان اشاره کردند.
به جهت فرم، بنظر من درسته که مولانا این فرم رو به کمال رسونده ولی اگر مفاهیم درست و واژگان امروزی باشند امروز هم علاقه مندان خود رو داره.
در بیت اول بدلیل تاکیدی که با تکرار نیم مصرع ها داشتید بدلیل منعقد نشدن کلام شعر آسیب میبنه
وهمینطور ابیات دیگر هم ضعف تالیف دارند
امیدوارم با مطالعه و تمرین بیشتر کارهای زیباتری از شما بشنوم. موفق باشید🙏🌻
سلام مهیار
شما ذاتا شاعرید چون می تونید«بگید تنگ خودم کشم غمش گر نرود سرم سرش»
این ینی شما حرفتون رو به سطح بالاتری از احساس، لطافت و جنون بردید و اینکه آشنایی خوبی با آرایه ها و تا حدودی وزن و ریتم دارید.
این ها می تونند ظرفیت های بالایی برای شعر خوب سرودن باشند به شرطی که مسیر رو کمی تغییر بدید به سمت تجربه های تازه و نترسید از رها شدن، چیزی که من پشت شعر کلاسیک شما می بینم حبس عشق و جنون در بند وزن و قوافیه که نه تونستم صداش رو بشنوم نه تصویری از این دلدادگی دیدم.
در کنار این استعداد ذاتی که دارید، قدرت تخیل و خلاقیت خودتون رو بالا ببرید و با خواندن آثار خوب از سبک خودتون می تونید شعرتون رو آزاد کنید.
امیدوارم به زودی شعر هایی که تواناییش رو دارید ازتون بخونیم.
با سلام خدمت دوستمون مهیار عزیز
خیلی زیبا بود.
با احترام به نظر بنده جز کمی اشکال وزنی و دستوری که دوستان بهتر از من اشاره کردند مشکل دیگری نداشت.
دلبر،معشوق،فراق،هجر،کمان ابرو و... هنوز هم زیباست و اگر در فرم دستوری و قوائد اصولی و درست همان زمان قرار بگیرند ایرادی بهش نیست.
گاهی بعضی مفاهیم قدیمی زیباترند و گذرزمان همیشه به معنای غنیتر شدن بار معنایی و زیباییبیشتری نیست و قرار نیست با عدم استفادهی مطلق اونهارو در معرض انقراض قرار بدیم . منتها در سراسر شعر بهتره که همان زبان استفاده بشه و با آگاهی کامل به سبک دستوری آن زمان .بقیه تفاوت سلایق در سبک شعریست.
منتها اگر زیباییهای ادبیتون مثل تشبیه، استعاره،مجاز و ... های منحصر به فرد خودتون رو بیشتر داخلش قرار بدید ( با همان تخیل و خلاقیت که دوستان هم اشاره کردند ) شخصیسازی مد نظر انجام میشه .
موفق باشید.
سلام مهیار عزیز
با اینکه شاید درست این باشه که در نقد یک شعر صاحب اثر و پیشینه رو خط بزنیم
ولی این نکته که ۶ ماه هست که حرفهای کارتون رو شروع کردید بسیار نکته مهمیه (و من مبنای ذهنیم اینه اون ۳سال و نیم قبل، نوشتن براتون دغدغه نبوده و صرفا استعدادی بوده که میخواسته زندگی کنه)
برای همین من به نقد جزیی شعر نمیپردازم و چند نکته رو عنوان میکنم که امیدوارم مفید باشه:
۱) ما اینجا با یک شعر کاملا تقلیدی از مولانا روبروییم
قبل از اینکه شما از تقلید عبور کنید و به زبان خودتون برسید نیاز هست که به عروض تسلط کامل داشته باشید
و برای اینکه تسلط کامل داشته باشید برای تقطیع و یادگرفتن از روی شعر بزرگان به هیچوجه سراغ دیوان شمس مولانا نرید که شما رو دچار چالش میکنه (و بهتره از کتابها آموزشی استفاده کنید)
نگاه کردم دیدم دوستان اشاره کردن ایرادات وزنی شما رو و تکرار نمیکنم
(از اونجایی که من هم با تقلید از مولانا شروع کردم و علاقه عجیبی بهش دارم، هرچه دیرتر از این مرحله عبور کنید دلکندن از زبان و سبک مولانا براتون سختتر خواهد بود)
۲) زبان شما، زبان روزگار ما نیست
حتی اگر به شعر موزون مدرن علاقه نداشته باشید و علاقهتون غزل کلاسیک باشه، در نئوکلاسیک هم شما نمیتونید با این زبان بنویسید و شاید بهتر باشه به غزلهای سعدی مراجعه کنید
حتی ما برگردیم بزرگان غزلسرا رو ببینیم هم همینه مثل
«یک متر و هفتاد صدم افراشت قامت سختم/ یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانه منم»
«چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم/ تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود»
۳) اینکه در این وزن به خوبی تونستید از قافیه درونی استفاده کنید نشون میده ذهنتون پتانسیل زیادی برای موسیقی داره و همین هم باعث شده به دیوان شمس نزدیک باشید
در ادامه خیلی خوب میتونید از این پتانسیل استفاده کنید
۴) از خودتون سوال کنید، ما از «میرسدم ثمر به غم» استفاده میکنیم؟ نه و به سادگی میشه تبدیلش کرد به «میرسد از ثمر به غم»
یا ما میگیم «شعر نویسم»؟ نه، میگیم شعر مینویسم و به راحتی میشه تبدیلش کرد به «شعر شدم که از غمش»
و…
و در آخر دست از تمرین و آموزش برندارید که تواناییهای زیادی در شما هست
سلام مهیار عزیز امیدوارم در این مسیر که فرمودید ۴سال هست شروع کردید همواره ثابت قدم و موفق باشید .شعرتون بسیار زیبا و دلنشین بود دوستان به درستی به اشکال وزن که بارز بود اشاره کردند .
به نظر من شعر امروز باید از قید تقلیدی بودن رها باشه تا بتونه رسالت خودش حفظ کنه و مخاطب امروزی رو به خودش جلب کنه و در آینده هم بتونه مخاطب رو نسبت به این مفاهیم در این زمان آگاه کنه ،مثلا مفهوم خود عشق که شیرازه اصلی شعر شماست امروزه تغیرات بسیاری کرده .
البته که نکاتی که گفته شده از زیبایی قلم شما کم نخواهد کرد من بسیار از شنیدن صداتون هم لذت بردم
پایدار باشید 🌺
سلام جناب عزیز
شعر نویسم از غمش بلکه کند اثر به او
آب شوم به ریشهاش،تا که شود ثمر به او
سینه سپر کنم سریع تا که شوم سپر به او
خسته نباشی دوست عزیز .این تیکه هایی از شعرتو که نوشتم به شدت دوست داشتم
قلمت پایدار دوست عزیز
یه کشمکش توی شعرت هستش و ممنونم از این کارت که تونستی غمتو با یه آهنگ و یه ریتمی به اشتراک بزاری شاعر بزرگ
لذت بردم
و موفق باشی 🌿
درود مهیار جان، خسته نباشی.
شعرت انرژی بالای داشت، تخیل و عاطفه خوب کار میکنند. این هم نشانهای از استعداد زیاد تو هست و هم مطالعه شعر کهن رو نشون میده.
دوست دارم به زبان روز و غزلهای منزوی و محمد علی بهمنی هم توجه کنی.
درود مهربان مهیار،پسینت به خیرانه
باعث افتخارم است که با شما هم فامیلی هستم!
شعرت بسیار زیبا بود
شجاعانه در وادی عشق تاخته آید،من از رجز خوانی دلیرانه،شاعرانه تان، برای تصاحب کردن،خواستن و به دست آوردن لذت بردم.تا آخر شعرت را با شوق و اشتیاق خواندم.
بی شک،همه را در خون و ریشه ات داری.
من هم با خواندن شعرتان متوجه ی چند اشکال در بعضی بیتها شدم،که صدالبته با راهنمایی های خوب دوستان و کار مجدد بر روی شعرت برطرف خواهد شد.
خوانش هایت را،سعی کن با احساس تر باشند،میتوانی.
و کلام أخر:
طالب بی قرار شو،تا که قرار آیدت
سپاس که شعرت زمان را برایم متوقف کرد🙏
نقد ادبی