آکادمی شعر پلیکان

نسیم صبح سعادت! بدان نشان که تو دانی (476)

- اندازه متن +

نسیم صبح سعادت! بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن، در آن زمان که تو دانی

تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی، نه به فرمان، چنان بران که تو دانی

بگو که جان عزیزم، ز دست رفت خدا را
ز لعل روح‌فزایش، ببخش آن که تو دانی

من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانی

خیال تیغ تو با ما، حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی، بکُش چنان که تو دانی

امید در کمرِ زَرکِش‌ات چگونه ببندم؟
دقیقه‌ای است نگارا، در آن میان که تو دانی

یکی است تُرکی و تازی، در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×