گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت (83)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۳/۰۸/۵
-
اندازه متن
+
گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندویِ شما بر ما جفایی رفت رفت
برقِ عشق ار خرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوخت
جورِ شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
در طریقت رنجشِ خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
عشقبازی را تحمل باید ای دل، پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
گر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میانِ همنشینان ناسزایی رفت رفت
عیبِ حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی؟ گر به جایی رفت رفت
میانگین امتیازات ۵ از ۵
دامنکشان همیشد در شرب زرکشیده (425)
دامنکشان همیشد در شرب زرکشیده صد ماهرو ز رشکش جیب قصب دریده
از تاب آتش…
حافظ