آکادمی شعر پلیکان

ای که مشتاق منزلی مشتاب (4-6)

- اندازه متن +

روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه‌ای سست مانده.

پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی‌آمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟

گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟!

گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفته‌اند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن

 

ای که مشتاق منزلی مشتاب

پند من کار بند و صبر آموز

اسب تازی دو تگ رود به شتاب

و اشتر آهسته می‌رود شب و روز

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×