آکادمی شعر پلیکان

مرغِ بریان به چشمِ مَردمِ سیر (18-3)

- اندازه متن +

هرگز از دورِ زمان ننالیده بودم و روی از گردشِ آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعتِ پای‌پوشی نداشتم. به جامعِ کوفه در‌آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاسِ نعمتِ حق به جای آوردم و بر بی‌کفشی صبر کردم

 

 

مرغِ بریان به چشمِ مَردمِ سیر

کمتر از برگِ تَرّه بر خوان است

 

 

وآنکه را دستگاه و قوَّت نیست

شلغمِ پخته، مرغِ بریان است

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×