آکادمی شعر پلیکان

گر نه اومید و بیمِ راحت و رنج (29-1)

- اندازه متن +

یکی از وزرا پیش ذوالنّون مصری رفت و همّت خواست؛ که روز و شب به خدمتِ سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را، عَزَّ وَ جَلَّ، چنین پرستیدمی که تو سلطان را، از جملهٔ صِدّیقان بودمی

گر نه اومید و بیمِ راحت و رنج
پایِ درویش بر فلک بودی

ور وزیر از خدا بترسیدی
همچنان کز مَلِک، مَلَک بودی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×