هوای رفتن به سرم می زند
-
اندازه متن
+
هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها می نشینم
تا این سودا
از خیالم
بگذرد
می دانم
اگر بروم
هرگز به اینجا
بازنخواهم گشت
هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها می نشینم
تا این سودا
از خیالم
بگذرد
می دانم
اگر بروم
هرگز به اینجا
بازنخواهم گشت
خم شدم آرام دم گوش قلمم و به او گفتم اگر یکبار دیگر اسم او را بنویسی تو را هم…
استانبول در میان انبوهی روز هنوز پر از هیاهوست کبوتران سکوتی از خورشید را گرد هم جمع می کنند من…

