از دور تو را دوست می دارم

از دور تو را دوست می دارم
بدون بوی تو
بدون در آغوش کشیدنت
بدون لمس کردن صورتت
تنها دوستت می‌دارم

چنان از دور دوستت می‌دارم که
دستانت را نگرفته
قلبت را تصاحب نکرده
از چشمانت پریشان پریشان نرفته
به عشق‌های سه روزه‌ بگو
سرسری نیست، به سان آدم دوستت می‌دارم

چنان از دور دوستت می‌دارم که
دو قطره اشک خیزان از گونه هایت را پاک نکرده
بر آن خنده‌های دیوارنه‌وارت مانع نشده
آهنگ مورد علاقه‌ات را با هم نخوانده

 

چنان از دور دوستت می‌دارم که
نشکسته
پار پاره نکرده
تیکه تیکه نکرده
ناراحت نکرده
به گریه نیانداخته دوستت می دارم

چنان از دور دوستت می‌دارم که
برایت هر کلمه‌ای که می خواهم بر زبان بیارم را
بر زبان پاره پاره می‌کنم
به مانند قطره قطره سرازیر شدن کلمه هایم
بر روی کاغذ سفید معصومی
دوستت می دارم

آنقدر در دلم هستی

آنقدر در دلم هستی
که حتی دیگر
به ذهنم هم نمی رسی

شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم

تو عشق بودی
این را از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم
خیلی دیر
اما مگر قانون این نبود که هر آنچه دیر می آید
عاقبت روزی به خانه ی ما خواهد رسید؟
عادت کرده ایم به نداشتن ها

و شاید به اندوه
آری
تو عشق بودی
این را از رفتن ات فهمیدم

اگر سردت هست بگو

اگر سردت هست
بگو تا یک آغوش
بیشتر دوستت داشته باشم