سلاخی میگريست
-
اندازه متن
+
سلاخی
میگريست
به قناری کوچکی
دل باخته بود.
۱۳۶۳
بر آن فانوس کهش دستی نیفروخت بر آن دوکی که بر رَف بیصدا ماند بر آن آیینهی زنگار…
برای ایرج گُُردی میوه بر شاخه شدم سنگپاره در کفِ کودک. طلسمِ معجزتی مگر پناه دهد از گزندِ خویشتنم چنین…

