گفتی که تو را شوم مدار اندیشه (37)
-
اندازه متن
+
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کآنچه دلش میخوانند
یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کآنچه دلش میخوانند
یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
دلِ من در هوایِ روی فَرُّخ بُوَد آشفته همچون مویِ فَرُّخ
بجز هندویِ زلفش هیچ…
زهی خجسته زمانی که یار بازآید به کامِ غمزدگان غمگُسار بازآید
به پیشِ خیلِ خیالش…

